فرهنگ : اصالت یا عدم اصالت

 باشگاه سیاسی گفتگو ، یکی از واحدهای تحت نظر دفتر ( مرکز امور ) سیاسی حزب موتلفه اسلامی بود که جلسات میتینگی را با دعوت از چهره های مختلف برگزار می کرد . در پایان یکی از این جلسات ، در حضور حمیدرضا ترقی و م. ب. که بعدها از همکاران ایشان در مرکز امور سیاسی شدم ، به سخنران نزدیک شدم و از او که از مدعیان دانشگاهی اقتصاد خرد در ایران بود ، سئوالی پرسیدم ؛

 جامعه شناسان ، سیستم اجتماعی را به ۳ خرده سیستم ۱- اقتصاد ۲ - سیاست ۳ - فرهنگ تقسیم می کنند . در شرایط کنونی ، اعتقاد بوجود خرده سیستم چهارمی مطرح شده است ؛ لیکن ، اتفاق نظری در این خصوص وجود ندارد . گزینه های موجود عبارتند از : الف - محیط زیست ب - میلیتاریسم ج - تکنولوژی اطلاعات . آنچه که در ابتدای مجلس هفتم بیشتر دیده می شد ، گرایشهای میلیتاریستی بود . نظر شما در این خصوص چیست ؟

 هرچند دکتر حسن سبحانی ، نماینده وقت مجلس شورا ، از پاسخ کناره گرفت ؛ لکن ، این سئوال ، اکنون مطرح است که اگر اجتماع و مسائل اجتماعی و انسانی را بخواهیم به چندین حوزه اصلی افراز کنیم ، این حوزه ها کدامند ؟

 اما ، اکنون سئوال مهم تر دیگری مطرح است ؛

 آیا اساساً ، در هزاره سوم فرهنگ را همچنان میتوان صاحب چنان اصالتی دانست که در کنار اقتصاد و سیاست مطرح گردد ؟

 سالها پیش ، کمونیستها ، در تعریف حوزه های اجتماعی ؛ از سیاست ، بعنوان روبنا و از اقتصاد ، بعنوان زیربنا ، داد سخن سر می دادند . با پیروزی انقلاب اسلامی ، اعتقاد بر این بود که انقلاب اسلامی ، انقلابی اقتصادی نیست . حتی ، عده ای ، همچون بنده ، معتقد بودند که انقلاب اسلامی ، انقلابی فرهنگی است و نه ، همچون انقلاب فرانسه ، انقلابی سیاسی . در همین راستا بود که در میانه دهه ۸۰ خورشیدی ، فریاد انقلاب فرهنگی دوم سر دادیم . ما معتقد بودیم که فرهنگ از اولویت برتری نسبت به اقتصاد و سیاست برخوردار است .

 اینک ، این سئوال جدی مطرح است که آیا ، اساساً ، فرهنگ از چنان اصالتی برخوردار است که در کنار سیاست و اقتصاد ، در ردیف حوزه های اصلی زندگی اجتماعی انسان ، طبقه بندی گردد ؟

 حال آنکه ، اکنون ، در مباحث راهبردی ( استراتژیک ) ، در کنار تکنیک SWOT از PEST یاد می گردد . بدیگر سخن اینکه ، فرهنگ دیگر نقشی در میان حوزه های اصلی زندگی نداشته و سیاست و اقتصاد در کنار جامعه و تکنولوژی چنین نقشی را ایفاء می کنند .

 اکنون ، بطور جدی ، این سئوال برای من مطرح شده است که : آیا در هزاره سوم ، فرهنگ را همچنان میتوان صاحب چنان اصالتی دانست که در کنار اقتصاد و سیاست ، بعنوان یکی ازحوزه های اصلی زندگی اجتماعی انسان ، مطرح گردد ؟

تحقیق و توسعه

 از دیرباز ، انسان با خواسته های نامحدودی از عالم درون که نشان از بی کرانگی روح متعالی او بود ، مواجه بوده است . عالم بیرون ، طبیعت ، همواره پاسخهای محدودی را که نشان از محدودیت خود ، محدودیت عالم ماده ، است را ارائه کرده است . چنین تناقضی ، لاجرم انسان عاقل را بسوی اقتصاد رهنمون کرد ، تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود .

 اقتصاد دستوری ، تحت تاثیر انقلاب علمی ، جامه روش تجربی بخود گرفت و همچون فیزیک و شیمی از سرزمین باستانی ریاضیات ، ره گشود . بدینصورت بود که اقتصاد اثباتی ، بر دو پایه ریاضیات و روش تحقیق موسوم به تجربی ، استوار گشت . علم اقتصاد اثباتی ، بخصوص پس از ظهور و بروز روش سیستمی ، محتاج فنی بنام برنامه ریزی شد . چنین بود که برنامه ریزی هم پیش از هر چیز ، محتاج آمار شد .

 اما ، براستی چهارراه اقتصاد ، برنامه ریزی ، آمار و روش تحقیق ، چگونه بهم متصل می شود ؟ آری تحقیق و توسعه .

-----------------------------------------------------------------------------------

* بمناسبت روز پژوهش ( مقام معظم رهبری در سالهای اخیر تاکید خاصی بر امر تحقیقات داشتند . )

بسیج : خاطره دیروز - تجربه امروز

 در عرفان ، از ریاضت و صبر چهل روزه بسیار گفته می شود ؛ چهل روز پیش عزم کردم که از سیاست کمتر بنویسم . لکن نشد ، اول ماجرایی پیش آمد که بشدت دلم را آزرد که سالها چه مفت و مجانی به برخی اعتماد کردم . سپس ماجرای بسیج پیش آمد که ناچارم کرد که اینچنین پس از ۴۰ روز ، زبان بگشایم و از بسیج بگویم :

 بلی ، من بیش از هر تشکیلات دیگری ( گروه موسوم به موتلفه اسلامی ، انجمنهای اسلامی و ... ) ، در بسیج ( بویژه بسیج دانشجوئی ) سابقه عضویت داشته ام . از سال ۱۳۷۶ که کارت دانشجویی گرفتیم تا چندی پیش دانشجوی بسیجی بودم . در شرایطی که از همه جناحها می کوشیدند که بسیج دانشجوئی را از فعالیت سیاسی بدور دارند ؛ من ، دوست گرامی و مهربانم ، حامد ح. ا ز. ، را همفکر خود یافتم و از خوشفکری ، همفکری ، تیزهوشی بی مثال و لیاقت او بهره بردم تا کانون بسیج دانشجوئی پیرامون خویش را بیش از پیش سیاسی تر کنیم .

 آن احساس شیفتگی و برادری که من نسبت به حامد داشتم ، او نسبت به مسئول وقت بسیج دانشجوئی دانشگاه صنعتی شریف داشت که بعدها نامزد انتخابات شورای شهر تهران بزرگ شد و همین احساسات را همگی و شاید قریب به اتفاق دانشجویان بسیجی نسبت به حاج علیرضا زاکانی داشتیم . اما دیری نپائید که این هر ۳ که همواره همفکر بودند ، ۳ راه متفاوت آنهم در عالم سیاست پیمودند ؛ اولی به شورای هماهنگی پیوست و طرفدار علی لاریجانی شد ، دومی به گروه آبادگران پیوست و طرفدار محمود احمدی نژاد و آخری هم به جمعیت ایثارگران نزدیک شد و طرفداری از محمدباقر قالیباف .

 کافی بود به ساختمان ناحیه بسیج دانشجوئی استان تهران سری می زدید ؛ چه تفرق و تشتی ! هر بسیجی و دانشجویی یک نفر را نامزد اصلح می دانست . سرانجام روز موعد فرا رسید ، اکبر هاشمی رفسنجانی ( نامزد مورد نظر جامعه روحانیت مبارز ) و محمود احمدی نژاد ( نامزد مورد نظر آبادگرانیها ) به فینال راه یافتند . اینک بذر سیاست پیشگی ما در بسیج دانشجوئی ، ابتدا شکوفه تفرقه و سپس میوه افراطی گری را به ارمغان آورد .

 اما ۲ روز پیش ، پس از سالها به همان ساختمان رفتم ، حال و هوایی دیگر بود ...

 آیا زمان آن رسیده که بسیج را به جبهه های جنگ محدود کنیم . نمی دانم . ولی خاطرم هست که ما در بسیج دانشجوئی ، بدلیل ممنوعیت آموزش نظامی در بسیج دانشجوئی ، کمی فارغ تر از بسیج شهری بودیم تا اینکه عزم سیاست کردیم ؛ در ضمن ، آنچه ما را به سیاست کشاند ، نیاز به مقابله جدی با جریان استحاله فرهنگی - سیاسی بود که تا چندی پیش تیشه به ریشه افکار متعالی مان در بسیج دانشجوئی ( حول انقلاب اسلامی و نظام اسلامی ) می زد . اکنون ، بوضوح چنان نیازی در آن حد احساس نمی شود . شاید کمی لازم باشد به روزگار جنگ بازگردیم و از آن پیرزنی بگوئیم که گردنبند طلا در پاکت نامه ضمیمه نامه می کرد و التماس دعا از بسیجی داشت ؛ از آن کودکی بگوئیم که میان خرید اسباب بازی مورد علاقه و ارسال پول قلک خود به جبهه مردد می شد و نیاز جبهه را به شیرینی کودکی ترجیح می داد ؛ آری چقدر من و شما از آن روزها فاصله گرفته ایم ...

 اشک را باید راهی گشود - شاید که آسمان گشاده شود

 بازآیند آنان که دل در گرو آسمان داشتند - زمین سخت دلتنگ آسمان شده ...

 آه که چه روزگار بدی را می گذرانیم - بارانی در سپیده ای شاید غبارها از دیده و دل بشود

سابقاً دانشجوی بسیجی : علی آ.

بیاد لاله ها - بقلم توانای برادر آرش پاک اندیش :

http://www.safirr.blogfa.com/post-59.aspx

استعفاء و خودداری از تداوم فعالیت

بسم الله الرحمن ارحیم

اعضای شورای محترم مرکزی جامعه جوانان متحد اسلامی

 سلام . همانطور که مستحضر اید ؛ بیش از یکسال پیش ، پس از دعوت به همکاری از آقایان 1 فرید شهاب 2 سجاد اکبری 3 میثم نیکفر ، که از همراهان صدیق بنده بودند و اخلاقشان را بیش از دیگران می پسندیدم ، بر آن شدیم که " جامعه اسلامی جوانان " را بنا بگذاریم . پس از مباحثات فراوان ، بدلایلی پسوند اسلامی را به انتهای عنوان تشکل انتقال دادیم ؛ بدین شکل " جامعه جوانان متحد اسلامی " شکل گرفت . از ابتدا ، برخی مدعوین به جمع جوان ما ، بنای مخالفتها نهادند که منجر به کناره گیری بنده از ریاست هیات موسس " جامعه جوانان متحد اسلامی " شد و بالتبع ، برادر میثم نیکفر ، علیرغم مخالفت خودشان ، بنا بنظر بنده و برادر سجاد اکبری ، بعنوان دبیرکل ، مورد پیشنهاد واقع شدند . سرانجام ، دشمنیها در حق بنده ، چهره کریهی از اینجانب ، در جناح اصولگرا ترسیم کرد . این همه ، باعث شد که به خواسته دیگران ، قائم مقامی تشکل مذکور را نیز ، به برادر فرید شهاب ، واگذارم و بنا به نیاز ، دبیر اجرایی آن تشکل گردم . لکن ، با توجه به جفاکاریهای یکسال گذشته و خصوصا اقدامات بی ادبانه هفته جاری و بویژه روزهای اخیر ؛ با اعلام تغییر مواضع ، ضمن تداوم عضویت در جناح فوق الذکر ؛ بدلیل فقدان انگیزه ، صرفاً از تداوم فعالیت خودداری میکنم . ضمناً ، بر اعتقاد خود به جریان حزب الله پافشاری میکنم . این عریضه ، فقط بمنزله استعفاء از مسئولیتهای دبیراجرایی و معاونت پژوهش و گسترش " جامعه جوانان متحد اسلامی "  و همچنین عدم حضور در جلسات حوزه 44 گروه موسوم به موتلفه اسلامی می باشد . بدیگر سخن اینکه ؛ از این پس ، در " جامعه جوانان متحد اسلامی "  ، تنها عضو هیات موسس و شورای مرکزی خواهم بود و همچون برخی ، فقط عضوی از تشکلهای جبهه اصولگرایی می باشم . در پایان ، مراتب نفرت خود را از آنان که از انجام هر سیئه ای در حق بنده فروگذار نکردند ، به درگاه الهی اعلام می کنم . و لا تحزن علیهم و لا تکن فی ضیقٍ مما یمکرون ( نمل 70 )

علی آقاجانپور

پنجشنبه 8 آذر 1386

علم بجای سیاست

 چند وقت پیش ، پاسی مانده به نیمه شب ، یکی از جوانان احزاب سیاسی تلفنی تماس گرفت و اطلاعاتی در خصوص صحبتهای دیگر جوانان احزاب سیاسی در مورد من ، ارائه کرد . برخلاف همیشه ، بابت این لطف تشکر نکردم و خشنود نبودم . علت را جویا شد ؛ پرسید این چند روزه چه کار می کنم که شبانه روز در خانه هستم و ... . پاسخها برایش دلسرد کننده بود : علاقه وافری به سیاست ندارم ، کتاب می خوانم . پرسشی دیگر : چه می خوانی ؟ فردا دیگر کتاب را تمام خواهی کرد ، نه ؟ - پاسخ : پلتیای افلاطون ، نه این سومین بار است که دارم این کتاب را می خوانم ، نزدیک به هزار صفحه مطلب دارد . پرسش دیگر : چرا ؟ بدنبال چه هستی که جواب از اندیشه افلاطون می خواهی ؟ الان کجای کتابی ؟ - پاسخ : تزاحم میان ارزشها ، افلاطون می گوید عدالت ، من نمی توانم قبول کنم و الان هم مطلبی درخصوص شرایط پزشک خوب را می خواندم و ... . خوب ، واقعیت این است که چند وقتی است که علم بیش از سیاست مرا بسوی خود می کشد . همین پریروز زمانی که به رسم مالوف می خواستم که کمی زودتر در جلسه شورای مرکزی جامعه جوانان متحد شرکت کنم ، پایم در مقابل ویترین یکی از کتابفروشی های خیابان انقلاب اسلامی سست شد و کتابی در خصوص زمین شناسی خریدم ؛ فصل اول را که در خیابان تمام کردم ، دیدم که بیش از هفتاد دقیقه است که جلسه مذکور شروع شده است و من اندر بحر کتاب مغروق بوده ام . خوب رسیدنم به مکان جلسه مساوی بود با شنیدن کلی فحش و ناسزا ، که حق هم بود ؛ لکن ، لذت مطالعه آن کتاب بیش از اینها ارزش داشت . اصلا ، نمی دانم که چرا پایم سست شده ، حتی برای جامعه جوانان متحد که خود با شور و شعف آنرا پایه گذاشتم و به دیگران وانهادم . بیش از هرچیز سودای فلسفه ، ریاضیات و زمین شناسی دارم تا حزب ، گروه سیاسی و فعالیت سیاسی .

 خوب کوتاه سخن اینکه بیاد آوردم که من کیستم ؛ فارغ التحصیل دانشکده فنی دانشگاه آزاد اسلامی در دوره تحصیلی کارشناسی برنامه ریزی و تحلیل سیستمها . آری من یک کارشناس برنامه ریزی هستم که توفیق نسبی در سیاست را هم مدیون همین امر ، یعنی آشنایی به برنامه ریزی ، می دانم . چه اینکه میان دو مفهوم سیاست و برنامه ریزی ، بلحاظ فلسفی ، قرابت خاصی نهفته است که من به شیرینی آنرا دریافته بودم و بخوبی از آن بهره می بردم . بیش از همه ، نزدیکانی چون فرید شهاب و مهندس محمدعلی بخشی زاده و ... می توانند شاهد این مدعا باشند که من چگونه سیاست را با برنامه ریزی و تحلیل سیستمها آمیخته بودم و از آن بهره می گرفتم .

 لکن امروز همچون نوجوانی سر پر سودای علم دارم ، زمانی که بمنظور تقویت بنیه جسمی و حفظ شرایط آرمانی ، ورزش می کنم ، به ناگاه متوجه می شوم که ساعتها است که بجای کوه پیمائی مشغول جمع آوری سنگهای رسوبی توچال هستم و زمان را فراموش کرده ام . آری ، اکنون هرچند که سایه ای از من در صحبتهای برخی باصطلاح دوستان و فی الواقع دشمنان گذشته باقی می باشد ، لکن من حتی زمانی که بقصد تزکیه نفس شب را در گورستان بسر می برم ، نه به عرفان که بیشتر به علم ام افزوده می شود ؛ چون دم صبح خود را نه بدنبال ذکر خفیه و جلیه که بدنبال گسلهای دشت تهران و مطالعات تکتونیکی آن می یابم . اینک نه در سیاست ، نه در ورزش و نه در عرفان ، حضور حاضرانه ندارم و همه غیاب محض است . دل به جهانی سپرده ام پر از عدد و سنگ و تئوری ... . راستی چرا نه دل به جامعه می دهم و نه به دنیای واپسین و نه به تقویت بنیه جسمانی ؟ مرا چه شده است که در اوج تحولات منطقه ای موجود ، نیمه شبها حساب دیفرانسیل می خوانم ؟ خودم هم نمی دانم ، اطرافیانم هم همینطور ... ؛ بهرحال از همان کودکی دمدمی مزاج و متلون الحال بودم ! ولی عجب کیفی می دهد مطالعه اندیشه های هراکلیتوس ( فیلسوف یونان باستان ) و پیتاگور ( ریاضی دان ) و ... .

چپ اسلامی ، رفرمیستها ، چپ سرخ ، رادیکالیستها و پارلمانتاریستها

جریان شناسی سیاسی کشور

 مدلهای مطرح در خصوص جریان شناسی سیاسی در کشور ما ، عموما ، دارای بایاس هستند . از اینرو ، اتکای صرف به تنها یک مدل ، نمی تواند تصویر مناسبی از جریانهای سیاسی کشور ارائه دهد . ساده ترین مدل جریان شناسی در کشور ، که توسط سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران مطرح شد ، جریانهای سیاسی کشور را به 4 بخش : راست سنتی ، چپ سنتی ، راست مدرن و چپ مدرن تقسیم بندی می کند . حال اینکه ، واقع گرایانه ترین مدل سیاسی ، به جریانهای سیاسی 3 گانه کشور اشاره دارد : جریان ملی ، جریان چپ و جریان اسلامی .

 مدل پیش رو ، احزاب و گروههای سیاسی کشور را به 5 دسته تقسیم می کند :

·        خط امامی ها ( چپ سبز )

·        اصلاح طلبها ( چپ سفید )

·        کمونیستها ( چپ سرخ )

·        اصولگرایان ( راست سبز )

·        سلطنت طلبان ( راست سفید )

 در اینجا به بررسی این دسته بندی 5 گانه ، به تفکیک می پردازیم :

چپ سبز : خط امامی ها

 مرکز ثقل تشکیلات چپ سبز در ایران ، حزب اعتماد ملی به دبیر کلی آیت الله مهدی کروبی است که مدعی پیروی اندیشه های امام خمینی (ره) هستند . روزنامه اعتماد ملی ، ارگان حزب اعتماد ملی ، به صاحب امتیازی آیت الله مهدی کروبی ، مهمترین رسانه چپ سبز ( چپ اسلامی ) می باشد . لازم بذکر است که حزب همبستگی اسلامی ایران از دیگر احزاب و تشکلهای سیاسی چپ سبز در ایران محسوب می شود .

چپ سفید : رفرمیستها

 اصلاح طلبان ایران از دو دسته متفاوت تشکیل می شوند : 1- ائتلاف باصطلاح ملی باصلاح مذهبیها  2- دوم خردادیها . مرکز ثقل تشکیلات رفرمیستهای ایران را جبهه مشارکت در دست دارد که از روابط بالنسبه پایداری با هر دو دسته فوق برخوردار است . همچنین ، رهبری رفرمیستهای ایران را محمد خاتمی ( عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز ) برعهده دارد . قابل ذکر است که رفرمیستهای ایرانی عقاید لیبرالی دارند .

 از مهمترین احزاب و گروههای رفرمیست ایران می توان به نهضت باصطلاح آزادی ایران ، حزب کارگزاران سازندگی ایران ( گروه 6 ) و نهضت مجاهدین خلق ( میثمی ها ) اشاره کرد . همکنون ، هفته نامه شهروند امروز ، به سردبیری محمد قوچانی ، مهمترین رسانه رفرمیستهای ایرانی محسوب میشود .

چپ سرخ : کمونیستها

 کمونیستها و شبه کمونیستهای ایران ، طیف گسترده ای از نیروهای سیاسی را شامل می شوند که در حال حاضر ، مهمترین تشکیلات آنها را همچنان میتوان سازمان منافقین دانست . لیکن ، مهمترین رهبر جریان چپ سرخ ایران ، مرحوم ژوبین رازانی ، صاحب اندیشه حکمتیسم است . حزب کمونیست کارگری دیگر تشکیلات سیاسی مهم جریان چپ سرخ در منطقه محسوب می شود . جریان چپ سرخ ، حق فعالیت مطبوعاتی در ایران ندارد ، لیکن تلویزیون پرتو ، از طریق ماهواره هاتبرد ، اقدام به انتشار افکار کمونیستی و شبه کمونیستی می نماید . حضرت امام خمینی (ره) ، در وصیت نامه الهی سیاسی خویش ، در خصوص برخی جریانهای چپ سرخ ، به زیبائی از اصطلاح " کمونیست آمریکائی " استفاده کرده بودند .

راست سبز : رادیکالیستها

 اصولگرایان کشور اسلامی ، طیف گسترده ای از نیروهای سیاسی را شامل می شوند که در حال حاضر ، مهمترین تشکیلات آنها عبارتند از : جامعه روحانیت مبارز ، حزب موتلفه اسلامی ، جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی و رایحه خوش خدمت . اسلام ناب محمدی اندیشه بیادگار مانده از حضرت امام خمینی (ره) در میان یاران و شاگردان نامدار او ، آیت الله علی خامنه ای ، آیت الله محمدرضا مهدوی کنی و حبیب الله عسگراولادی مسلمان ، عامل متحد بودن اصولگرایان کشور اسلامی است . در حال حاضر ، روزنامه کیهان ، به مدیر مسئولی حسین شریعتمداری ، پرمخاطب ترین نشریه نوشتاری اصولگرایان می باشد .

راست سفید : پارلمانتاریستها

 پارلمانتاریستهای ایرانی که با ادعای مشروطه خواهی و اندیشه سلطنت طلبی ، مدعی بازگشت به دوران شاهنشاهی هستند ، به 2 گروه کلی اکثریت ( پهلویستها ) و اقلیت ( مشروطه طلبان مرتجع ) تقسیم بندی می شوند . اقلیت جناح سلطنت طلب ، معتقد به بازگشت به پادشاهی قاجار است . مهمترین رهبر سلطنت طلبان ، رضا ربع پهلوی ، ولیعهد فراری در آمریکا ، می باشد . جریان سلطنت طلب ، حق فعالیت مطبوعاتی در ایران ندارد ، لیکن تلویزیون کانال وان ، از طریق ماهواره ، اقدام به انتشار افکار برخی سلطنت طلبان می کند .

محرومیت جنسی

 کشور ما در جهان سرافراز از این است که رئیس جمهوری مقتدر زمام امور را بدست دارد . مصاحبه با سی بی اس ، سخنرانی در سازمان ملل متحد ، سخنرانی در دانشگاه کلمبیا در نیویورک و ... ، از رئیس جمهور ما همان تصویری را ارائه کرد که مطلوب ما بود . لکن ۲ پرسش از رئیس جمهور ما در دانشگاه کلمبیا صورت گرفت که خالی از دقت نیست :

آزادیهای زنان در کشور

وضعیت همجنسگرایان کشور

 نا گفته پیدا است که این دو سئوال ، مساله جنسی را هدف قرار می دهند . مدتها پیش مقاله ای در هفته نامه شما نوشتم که خیلی مورد پسند واقع شد . در همانجا ۷ مشکل اساسی جامعه جوان کشور اسلامی مان را برشمردم :

  1. آموزش و پرورش
  2. کنکور
  3. دانشگاهها
  4. سربازی
  5. اشتغال
  6. مسکن
  7. ازدواج

 لکن در این میان اگر هریک از حلقه های زنجیره بالا بگسلد این حلقه واپسین ، ازدواج ، دچار بحران خواهد شد . مساله محرومیت جنسی مهمترین ضربه به قربانی هریک از حوزه های جوانی است ؛ فرد کم سواد ، شخص پشت کنکوری ، هموطن فراری از سربازی ، شهروند بیکار ، جوان بدون مسکن و سرپناه و ... نمی تواند زندگی جنسی خوبی را فراهم آورد . پس هر آسیب به جوان در آینده منتهی به محرومیت جنسی خواهد شد . حال ، جوان موفقی را بیابید که فقط در یک حوزه از موارد مذکور دچار شکست شود ( امری کاملا محتمل ) ، او باید در جامعه ای که برخی از زنان و دختران آن با هوس آلود ترین ظاهر ممکن به صحنه عمومی جامعه می آیند ، بکوشد تا شکست خود را جبران نماید ، ضمن اینکه محرومیت جنسی را هم تحمل کند . معنی این وضعیت ، یک کلام است : همان که زیگموند فروید گفت ...

 بلی ، عدم تعادل روانی در جامعه جوان مشاهده می شود . حال چاره چیست ؟ آقای شاهرودی می گوید که با بگیر و ببند مشکل حل نمی شود . آقای حداد عادل می گوید برهنگی فرهنگی منجر به فرهنگ برهنگی می شود . آقای احمدی نژاد هم کارهای مهم تر از سر و وضع جوانان دارد . پس چه کسی مسئول است ؟

 طبیعتا وقتی سران کشوری کاری نکنند ، روسای لشگری را باید فراخواند . فرماندهان ارتش و سپاه که خدا خیرشان دهد ، ولی فرمانده پلیس ...

 آری همه امید ما به این طرح امنیت اجتماعی است ، خدا کند سردار سازندگی اخلاقی تو زرد نشود و برای رئیس جمهور شدن فکری در سر نداشته باشد . این مرد معرکه است ، اگر تا آخر بر سر حرفش بایستد . جامعه ما به چنین مردانی احتیاج دارد . قائم مقام سابق بسیج که حالا رئیس پلیس شده و از اسلاف اش هم قویتر کار می کند . خدا خیرش دهد .

نگاهی به تاریخ معاصر ایران : جلالیت اندیشه

 این روزها ، مطبوعات ما از دو روشنفکر دینی بسیار یاد می کنند : جلال آل احمد و محمود طالقانی . جلال آل احمد ، عضو گروه ۵۳ نفره ، پس از جدائی از حزب توده به همراه خلیل ملکی به دکتر مظفر بقائی پیوستند و حزب زحمتکشان ایران را ایجاد کردند . محمود طالقانی نیز پس از جدائی از حزب ایران ، به همراه مهدی بازرگان به پرفسور یدالله سحابیپیوستند و نهضت ( باصطلاح ) آزادی ایران را بنیان نهادند .

 حزب توده مهمترین حزب چپگرای تاریخ معاصر ایران است که توسط تقی ارانی و ۵۲ نفر دیگر بنیان نهاده شد . حزب توده مهمترین کانون مبارزات کارگری در ایران بوده است . رهبر ، ارگان رسمی حزب توده ایران بود .

 حزب ایران ، مهمترین سنگ بنای جبهه ملی ایران بود که بعدها به حزب توده نزدیک شد و ائتلاف سیاسی مهمی را بنا نهاد که البته منجر به جدائی مهدی بازرگان و محمود طالقانی از آن شد . حزب ایران را مهندسان مسلمان بنا نهادند .

 حزب زحمتکشان ایران ، از پایه های اصلی جبهه ملی ایران بود که گرایشهای سوسیالیستی آشکاری از خود بروز می داد . لکن ، اختلاف نظر میان دکتر بقائی و خلیل ملکی بر سر مصداق رهبری جبهه ملی ، مصدق السلطنه ، باعث انشعاب در این حزب شد . این انشعاب نیروی سوم نامیده شد . حزب زحمتکشان ایران را عطاران بازاری حمایت می کردند . شاهد ارگان رسمی حزب زحمتکشان ایران است .

 نهضت ( باصطلاح ) آزادی ایران که توسط مهدی بازرگان ، محمود طالقانی و پرفسور یدالله سحابی بنیان نهاده شده بود ، آشکارا مشی راست گرائی پیشه کرد و همچون حزب زحمتکشان ایران ، مدعی دین مداری شد .

 ارانی در زندان کشته شد ، ولی حزب توده تا مدتی پس از انقلاب اسلامی باقی ماند . مصدق السلطنه در تبعید مرد ، لکن هنوز جبهه ملی ایران اندکی فعالیت دارد . مظفر بقائی در زندان ، در نتیجه بیماری مقاربتی ، به رحمت حق شتافت ؛ برخی فعالین حزب زحمتکشان ایران هم به حزب جمهوری اسلامی پیوستند . مهدی بازرگان نیز مرد ، پسمانده های گروهک او همچنان باقی هستند .

 در این میان با نگاهی به تاریخ معاصر ایران ، بخوبی ۲ خط آشکار است : خط بازگشت به خویشتن که جلال آل احمد مطرح ساخت و خط گرته برداری از دیگران ( ضمن حفظ حداقلی عقائد خودی ) که محمود طالقانی بدنبال آن بود . لکن این اندیشه های جلالی بود که سالها حاکم بر فضای فکری و سیاسی کشور شد ، نه طالقانی . چه اینکه ، هر ۳ جریان چپ ، ملی و اسلامی وامدار اندیشه های جلال آل احمد هستند و پس از مرگ وی تا کنون هیچگونه اندیشه غیر جلالی در کشور بروز نکرده است . آری ، اما سرانجام در فرجام ، در میان دو روش بیادگار از این دو پسر عمو ، التقاط شکست خورد . تا شاید درسی باشد برای کسانی که می خواهند با شهامت راه دیگری در پیش گیرند .

همکاریهای جوانان احزاب

 

سازمان جوانان خانه کشاورز ، اولین بار توانست که مسئولین جوانان و دانشجوئی احزاب و تشکلهای سیاسی کشور را در غالب جلسات هماندیشی جوانان احزاب در کنار هم جمع کند . در این جلسات نمایندگان احزاب اسلامی کار ، موتلفه اسلامی ، اعتدال و توسعه ، اعتماد ملی ، جبهه مشارکت ایران اسلامی ، خانه های کشاورز و صنعت و معدن ، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ، مجمع نیروهای خط امام و ... شرکت می کردند .

 در آذر ۸۵ و همزمان با انتخابات شوراها ، جمعی از فعالان همین حوزه با نام یاران فردا ، لیست ۱۵ نفره ای را منتشر کردند که منجر به توفیق ایشان گردید ، این همکاری با دعوت ستاد دانشجوئی ائتلاف اصولگرایان اصلاح طلب آغاز شد .

 سال ۱۳۸۶ ، وبلاگ صدچهره و ستون گفتگوی دانشجوئی هفته نامه شما ، هرکدام جداگانه به معرفی فعالان این عرصه و اندیشه های آنان پرداختند .

 در شهریور ۱۳۸۶ ، جمعی از فعالان جوان و دانشجوی احزاب و گروههای سیاسی به دیدار ۶ چهره سیاسی کشور رفتند :

  1. آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی
  2. آیت الله مهدی کروبی
  3. حبیب الله عسگر اولادی
  4. حجه الاسلام و المسلمین محمد خاتمی
  5. حجه الاسلام و المسلمین حسن روحانی
  6. حجه الاسلام و المسلمین هادی خامنه ای

 چند روز پس از آن آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی به مقام ریاست مجلس شورای خبرگان رهبری برگزیده شد . لکن سئوال اساسی ، این است که در این رهگذر جوانان احزاب و تشکلهای سیاسی چگونه و چرا چنین بیکدیگر نزدیک شدند ، هرچند که تا پیش از ۳ تیر ۸۴ ، چنین شرایطی نامحتمل می نمود ؟ و آیا با به قدرت رسیدن ، یکی از این احزاب یا تشکلهای سیاسی ، نباید منتظر واپاشی چنین ارتباطات معقولی شد ؟