نیاز به تعریفی نوینی از فرهنگ و محدودیت ها

 اهمیت مسایل کلی ، از این جهت است که به همه مسائل جزئی و روزمره ، مفهوم میبخشند و به همدیگر مرتبط می سازند . علم، دین، رسانه، هنر و در یک سخن، فرهنگ به رفتار اجتماعی بشر شکل می دهند. اقتصاد و فرهنگ، از طریق سبک زندگی و از دیگر سو، سیاست و فرهنگ، از طریق ایدئولوژی بهم مرتبط هستند. در این میان، مساله اساسی، فرهنگ است. فرهنگ در اندیشه روشنگری، به مفهوم پژوهش پیش از آموزش و فضای بررسی و تحلیل پدیده ها ست.

  در رنسانس، فیزیک را گالیله سکولار کرد و از دامن آلوده الهیات مسیحی مستقل نمود. چنین، فیزیک بر پایه ریاضیات مستحکم شد. آدم اسمیت، چنین خدمتی را به اقتصاد کرد و آن را از لجنزار اخلاق وارهاند و زمینه شکل گیری علم اقتصاد اثباتی را فراهم آورد. نقشی که فروید در روانکاوی ایفاء کرد و آن را از خرافات آمیخته به علوم انسانی نجات داد و به سوی فیزیولوژی غدد مترشحه داخلی برد. شاید، انقلاب جنسی در غرب، موفق ترین انقلاب تاریخ بشر، پس از انقلاب نوسنگی و پیش از انقلاب اطلاعاتی، ثمره شیرین چنین مطالعات روشمندی ست.

 هورتن کولی در مکتب شیکاگو و بر پایه اندیشه های ویلیام جیمز چنین بیان می کند که مفهوم اساسی خود، از رهگذر تعامل انسانی با دیگران رشد می کند. فرهنگ بشر، در حال تحولات جدیدتری هم هست. در هزاره جدید میلادی، فرهنگ، ابزار قدرتمند تغییر سبک زندگی و تقویت یا تعدیل ایدئولوژی ها ست. سرمایه فرهنگی، مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی هر جامعه است که قابلیت تولید عناصر فرهنگی و امکان مصرف آنها را فراهم می کند. سرمایه های فرهنگی به پژوهش نیازمندند. چنین، نیاز به پژوهش پیش از تصمیم گیری، بنیاد اساسی فرهنگ نوین بشری خواهد بود. پدیده ای که در ممالک مترقی به جنبش نرم افزاری موسوم شده است.

 اکنون، نبرد پنهان و پیچیده فرهنگی بر چنین اندیشه هائی استوار است. عدم پالایش و بهینه سازی موجودیت های فرهنگی و منع پرسشگری و نواندیشی فلسفی، عامل عدم رونق اقتصاد، آموزش و سیاست در جامعه است. ناآشنایی کامل دولت ها با اصول مدیریت و اقتصاد کلان و در نتیجه، اتلاف منابع اقتصادی و عدم بکارگیری منابع انسانی تحصیلکرده و توانمند، در ساختار دولتی و بیش از هرچیز، قهر روشنفکری راستین با دولت، اقتصاد و رسانه به تصویری از پایان می انجامد. مفهوم پیچیده محیط، ترکیبی از فرهنگ و طبیعت است. تلاش بشر برای بهبود زندگی خود در محیط، به تکنولوژی منجر شد. تکنولوژی، محیط را به طبیعت و مصنوعات بشری تغییر شکل داده است. فرهنگ، بخش پنهان محیط مصنوع است که بشر را به سوی زندگی متفاوتی هدایت کرده و می کند. سوسن هاگان می گوید: اخلاقیات محیطی در چارچوب مفهوم پایداری، خواستار معرفی مجدد ایده محدودیت ها گشته اند.

 هر تعریف نوینی از آزادی ها و محدودیات ها با هدف پایداری سرمایه های فرهنگی به جامعه نوینی مستقل از الهیات، اخلاق و علوم انسانی نیازمند است. مفهوم چنین فضائی در دو بعد کمی و کیفی قابل بررسی ست که جنبه تجریدی و معنائی خاص خود را می طلبد. رویکرد پدیدارشناسانه به چنین فضائی، وظیفه روشنفکران راستین جامعه است. ایدهای رفتارشناسانه، تاریخی و معرفت شناختی از این مساله باید با جستجوی خلاقانه در مفهوم انسان، آزادی، تعامل انسانی و تعادل معنوی همراه گردد.