اثرات اقتصادی معکوس برجام

  برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام، به فرجام رسید. حال آنکه رییس جمهور ایران، همه چیز را حتی، آب خوردن را به فرجام آن، پیوند زده بود. برجام، می تواند که دو راه گوناگون را در اقتصاد رو به افول ایران امروزی، بپیماید. نخست، پای شرکت های چندملیتی را پس از قریب چهار دهه از ناامنی و فرار سرمایه، به ایران، باز کند که با وجود اقلیت سیاسی راست تندرو و ارتباط شرکت های چند ملیتی با شبکه استعماری ثروت و قدرت جهانی و وجود و گسترش نهضت های تکفیری در منطقه، بعید به نظر می رسد. دیگر اینکه موج تکنولوژی پشت مرزهای ایران را به کشور، سرازیر کند.

 ورود تکنولوژی به اقتصاد بحران زده و ناکارآمد ایران امروزی، سمی مهلک است. زیرا، از یک سو، بحران بیکاری و کاهش شدید دستمزدها نسبت به قیمت ها را دامن خواهد زد و رکود اقتصادی فعلی را شدیدتر خواهد کرد و از سویی دیگر، باعث افزایش قیمت منابع خام طبیعی و خدادادی خواهد شد که در افزایش قیمت ها و تورم طولانی تاریخی جامعه ایرانی، اثری منفی خواهد گذاشت و پای سوداگران تجاری را جهت غارت منابع خدادادی به کشور، باز خواهد کرد و شاهد قراردادهای کرسنت دیگری خواهیم شد. از اینرو، بجز ورود دارو و منع مبادلات مالی نهادهای شبه حکومتی در اقتصاد جهانی، برجام نخواهد توانست که هیچ پیام مناسب اقتصادی را برای مردم و اقتصاد بحران زده ایران کنونی، بهمراه داشته باشد و به روند سقوط دولت میانه روی تهران، در اثر رکود شدید و تورم طولانی، سرعت خواهد بخشید. از سویی، بحران جدی سومدیریت و اتلاف منابع اقتصادی، فرصت برجام را به زمینه سازی ظهور و بروز بیشتر چالش ناکارآمدی شیوه حکمروایی جاری در کشور، بدل خواهد کرد و شدت کاهش قیمت نفت و فرار مغزها و سرمایه ها را آشکارتر خواهد کرد. همچنان، معتقدم که بحران اصلی کشور، تحریم های اقتصادی خارجی نیست؛ بلکه ناآشنایی کامل رژیم تهران با اصول مدیریت و اقتصاد کلان و در نتیجه، اتلاف منابع و عدم بکارگیری نیروی انسانی تحصیلکرده و توانمند، در ساختار دولتی ست. ایران امروزی، بیش از هرچیز، باید که از درون، اصلاح شود و با قشر روشنفکر داخل مرزها، به مذاکره و انعقاد قرارداد برنامه جامع مشترک برسد. آمریکا، دشمن بزرگتری از روشنفکران داخل مرزها ست. برجام، اثری اقتصادی معکوس و منفی خواهد داشت.

شعار وحدت اصولگرایان: نه به اصلاحات و نه به اعتدال

بنام او که یکتا ست و بی همتا ست


از هنگامی که پنج تن از اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران، انشعاب کردند تا تشکیل دولت به اصلاح تدبیر و امید، توسط حزب اعتدال و توسعه، به ریاست یکی از آن انشعابیون که عضو شورای مرکزی حزب مذکور است؛ اصلاح طلبان، اعتدال گرایان و انشعابیون که اکنون، بیش از آن پنج تن هستند؛ مسیر وحدت را طی کرده اند و اصولگرایان، نتوانستند که حتی، حد و مرز اصولگرایی جدید را تبیین کنند.

شرایط پیشرو، نشان دهنده آن است که سه طیف اصلاح طلب و اعتدال گرا و انشعابی اصولگرا، در کنار هم ایستاده اند و فرق و نحل اصولگرایی، سازهایی ناکوک و ناهماهنگ را کوک می کنند. امروز، لازم است که تعریف جدیدی از اصولگرایی، مطرح شود: اصولگرایی منهای اصلاح طلبی.

تمامی کسانی که بهرشکل، در سالهای اخیر، هم صدا با اصلاح طلبان شدند از امثال علی مطهری در مجلس تا حسن روحانی در دولت، اصولگرا نیستند. سایر دوستان، لازم است که کنار هم بنشینند و فهرست واحدی از محمد عباسی تا محمد عباسپور را به مردم، معرفی کنند؛ تنها، با یک شعار: نه به اصلاحات، نه به اعتدال. در غیر اینصورت، تکرار تجربه تلخ شکستن آرا، بین قالی باف، محسن رضایی و جلیلی را تکرار خواهیم کرد.

راقم این سطور، احترام ویژه ای، برای اصلاح طلبی دور از فتنه، چون علی صوفی و مرتضی الویری، قایل است. لیکن، کسانی چون محمدرضا عارف و غلامرضا تاجگردون را لایق تایید صلاحیت، نمی دانم و اگر از اصلاح طلبان، به سیاهی و کژی، یاد می کنم، منظور نظرم بر آنان است که تشنگان قدرت اند و نه آنان که سابقه خدمتگزاری خود را از اصحاب فتنه، دور نگه داشتند. به امید وحدت اصولگرایان؛ از احمدی نژاد تا جاسبی.