نیاز به تعریفی نوینی از فرهنگ و محدودیت ها

 اهمیت مسایل کلی ، از این جهت است که به همه مسائل جزئی و روزمره ، مفهوم میبخشند و به همدیگر مرتبط می سازند . علم، دین، رسانه، هنر و در یک سخن، فرهنگ به رفتار اجتماعی بشر شکل می دهند. اقتصاد و فرهنگ، از طریق سبک زندگی و از دیگر سو، سیاست و فرهنگ، از طریق ایدئولوژی بهم مرتبط هستند. در این میان، مساله اساسی، فرهنگ است. فرهنگ در اندیشه روشنگری، به مفهوم پژوهش پیش از آموزش و فضای بررسی و تحلیل پدیده ها ست.

  در رنسانس، فیزیک را گالیله سکولار کرد و از دامن آلوده الهیات مسیحی مستقل نمود. چنین، فیزیک بر پایه ریاضیات مستحکم شد. آدم اسمیت، چنین خدمتی را به اقتصاد کرد و آن را از لجنزار اخلاق وارهاند و زمینه شکل گیری علم اقتصاد اثباتی را فراهم آورد. نقشی که فروید در روانکاوی ایفاء کرد و آن را از خرافات آمیخته به علوم انسانی نجات داد و به سوی فیزیولوژی غدد مترشحه داخلی برد. شاید، انقلاب جنسی در غرب، موفق ترین انقلاب تاریخ بشر، پس از انقلاب نوسنگی و پیش از انقلاب اطلاعاتی، ثمره شیرین چنین مطالعات روشمندی ست.

 هورتن کولی در مکتب شیکاگو و بر پایه اندیشه های ویلیام جیمز چنین بیان می کند که مفهوم اساسی خود، از رهگذر تعامل انسانی با دیگران رشد می کند. فرهنگ بشر، در حال تحولات جدیدتری هم هست. در هزاره جدید میلادی، فرهنگ، ابزار قدرتمند تغییر سبک زندگی و تقویت یا تعدیل ایدئولوژی ها ست. سرمایه فرهنگی، مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی هر جامعه است که قابلیت تولید عناصر فرهنگی و امکان مصرف آنها را فراهم می کند. سرمایه های فرهنگی به پژوهش نیازمندند. چنین، نیاز به پژوهش پیش از تصمیم گیری، بنیاد اساسی فرهنگ نوین بشری خواهد بود. پدیده ای که در ممالک مترقی به جنبش نرم افزاری موسوم شده است.

 اکنون، نبرد پنهان و پیچیده فرهنگی بر چنین اندیشه هائی استوار است. عدم پالایش و بهینه سازی موجودیت های فرهنگی و منع پرسشگری و نواندیشی فلسفی، عامل عدم رونق اقتصاد، آموزش و سیاست در جامعه است. ناآشنایی کامل دولت ها با اصول مدیریت و اقتصاد کلان و در نتیجه، اتلاف منابع اقتصادی و عدم بکارگیری منابع انسانی تحصیلکرده و توانمند، در ساختار دولتی و بیش از هرچیز، قهر روشنفکری راستین با دولت، اقتصاد و رسانه به تصویری از پایان می انجامد. مفهوم پیچیده محیط، ترکیبی از فرهنگ و طبیعت است. تلاش بشر برای بهبود زندگی خود در محیط، به تکنولوژی منجر شد. تکنولوژی، محیط را به طبیعت و مصنوعات بشری تغییر شکل داده است. فرهنگ، بخش پنهان محیط مصنوع است که بشر را به سوی زندگی متفاوتی هدایت کرده و می کند. سوسن هاگان می گوید: اخلاقیات محیطی در چارچوب مفهوم پایداری، خواستار معرفی مجدد ایده محدودیت ها گشته اند.

 هر تعریف نوینی از آزادی ها و محدودیات ها با هدف پایداری سرمایه های فرهنگی به جامعه نوینی مستقل از الهیات، اخلاق و علوم انسانی نیازمند است. مفهوم چنین فضائی در دو بعد کمی و کیفی قابل بررسی ست که جنبه تجریدی و معنائی خاص خود را می طلبد. رویکرد پدیدارشناسانه به چنین فضائی، وظیفه روشنفکران راستین جامعه است. ایدهای رفتارشناسانه، تاریخی و معرفت شناختی از این مساله باید با جستجوی خلاقانه در مفهوم انسان، آزادی، تعامل انسانی و تعادل معنوی همراه گردد.

ضعف بهارستان خانه ملت

 امروز، موزه سینما، میزبان و مجری پخش فیلم مستندی بود که به تاریخ میدان بهارستان می پرداخت. فیلمی که با قفلی که در پایان به در زده بود؛ آشکارا، به سینمای سیاسی اپوزیسیون تعلق گرفت. از منظر هنر و معماری، گره یا روند خاصی در این فیلم مستند نبود و از منظر تاریخ سیاسی، از رقیب موفق خود که به ترور مشکوک حاج علی رزم آرا می پرداخت؛ بی مایه تر بود. با ترور حسنعلی منصور، بدنه اصلی اثر به پایان رسیده بود. لیکن، با اشاره ظریف به ضعف قوه مقننه در برابر قوه مجریه، خلاء خودسانسوری کارگردان فیلم درباره هویدا، پنهان شده بود. مستند، از منصور به شریف امامی شیرجه ناشیانه ای زده بود. ولی، به خوبی، به فربه شدن جنبش مسلحانه پنهان دانشجوئی، در برابر سکوت مجلس پوشالی اشاره کرده بود. امری که سایه ای از آن، در دهه هفتاد خورشیدی بازگشت و موجب فاجعه دوم خرداد شد. با این تفاوت که هویدا، از سکوت مجلس در رفاه و پیشرفت کشور و اصلاحات، در سرگردنی مدیریت سیاسی که تا کنون، ادامه یافته؛ بهره گرفته است.
 عدم تحلیل روانشناسانه محیط میدان بهارستان تهران و به ویژه، مسجد سپهسالار و فقدان روایتی از نیم قرن اخیر این مکان و ضعف هنری در خود اثر، مستند را علیرغم استقبال تعجب آور و گسترده تماشاچیان به نقطه ای آغازین، برای مستندسازی تاریخی آوانگارد درباره حقوق سیاسی معاصر تبدیل کرده است. عدم اشاره به امیرعباس هویدا، مظفر بقائی، شهید حسن آیت و شهید حمید دیالمه و ترور اخیر در ساختمان ضلع شرقی مجلس به نقاط ضعف مستند، قابل تجمیع است.
 فیلم مستند بهارستان خانه ملت، موفق و ضعیف است. به عنوان مستند تاریخی، پرمخاطب بود. ولی، از هنر دور ماند.

وضعیت وخیم بازار کتاب

 کافی بود که به نمایشگاه به اصطلاح بین المللی کتاب تهران بروید و چند شعبه موسسه نئولیبرالیستی شهرکتاب را در تهران ببینید و در چند کافی شاپ فروشنده کتاب در حوالی پل کریمخان تهران به مشاهده میز پیشین فروش کتاب بپردازید. ماتم انحراف و انحطاط فرهنگی بازار کتاب تهران را چهل سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سوگ می نشینید. جای کتاب های فاطمه، فاطمه است از مرحوم شریعتی و علوم اسلامی از مرحوم مطهری به چه کتاب های سخیف و عامیانه ای داده شد.

سه عامل بنیادی در فساد بازار کتاب ایران مشهود است:

نخست. مافیای کتاب کنکور که در راس آن موسساتی چون گاج و خیلی سبز قرار دارند که از پشتوانه پشت پرده ای قوی برخوردارند و امکان اصلاح آنها وجود ندارد.

دوم. دخالت گسترده شهرداری تهران در فروش کتاب که منجر به ورشکستگی ناشرین کتاب شده و با فعالیت گسترده موسسات مختلفی چون باغ کتاب و شهر کتاب و ... فضای فرهنگی کتاب را تجاری تر از وضعیت کثیف کتاب کمک آموزشی کرده است.

سوم. میل چند ناشر مجهول الهویه به انتشار کتبی چون خاطرات یا آموزه های کسانی چون دونالد ترامپ و میشل اوباما در آمریکا که دشمن ملت مسلمان ما هستند و وزارت به اصطلاح ارشادی که متهم تر از گاج و شهرداری تهران در انحطاط و انحراف فرهنگی ست. آیا لغو مجوز ناشران کتب زرد که مبلغ و مترجم چنین کتبی باشند؛ جایز نیست؟

قطعا، وزارت به اصطلاح ارشاد، پاسخگو نخواهد بود.

لزوم انقلاب فرهنگی دوم توسط امت حزب الله علیه بنگاه های اقتصادی ضدفرهنگی در بازار نشر کتاب، بصورت خودجوش و آتش به اختیار حس می شود. بسیاری از ناشرین ما با انتقال درآمدهای خود به اروپا و تبلیغ زندگی آمریکائی از هم نوائی دولت و شهرداری تهران در تخریب فرهنگ انقلابی به ضربات مهلک تری به جامعه می اندیشند.

انقلاب فرهنگی علیه شبه روشنفکری چپ فواحش

 در هر جامعه سیاسی، دو بخش فرمانداران و فرمانبرداران یا حکومت و مردم، وجود دارد. مردم، با تشکیل احزاب سیاسی، قدرت سیاسی را بدست می آورند. احزاب سیاسی، مکانیزم کسب قدرت سیاسی، توسط مردم هستند. احزاب کارآمد سیاسی، بر ایدئولوژی اثرگذار اجتماعی بنا می شوند. فقدان ایدئولوژی مقبول و احزاب کارآمد ناشی از آن، پس از تعطیلی حزب توده، جبهه ملی ایران و حزب جمهوری اسلامی، به کریستالیزه نشدن مردم در قدرت سیاسی انجامید. جامعه فاقد ایدئولوژی و احزاب گسترده، دچار آشفتگی طبقات اجتماعی و ظهور جنبش فواحش شد که سبک زندگی نامطلوبی را در میان برخی جوانان، هدایت می کند.

 این روزها ، از خود می پرسم که از دیدگاه علت و معلول، چه عاملی توانست که عده ای را در عاشورای فتنه به چنان اعتراضات خشنی جلب نماید؟ جناحی سیاسی که پایان حیات خود را احساس می کرد؛ تهران را به عرصه آشوب طلبی و هرج و مرج خواهی مبدل ساخت تا آن وضعیت آشفته، پایانی بر حکمروائی ایدئولوژیک بر کشور شود. فارغ از هر آنچه مربوط به سیاست می گردد؛ آسیب های اجتماعی گوناگونی در جامعه ما وجود دارد که بخش های ضعیف جامعه را به حاشیه رانده و وادار به رفتار دفاعی ضداجتماعی می کند. جنبش فواحش، سنگربندی فاقد ساختار ولی واجد عملکرد تخریبی، در جامعه سیاسی و فرهنگی ما ست. قدرت ستیزی، حزب گریزی، ایدئولوژی پرهیزی و فحشاء از بنیادهای جنبش فواحش است. نوعی آنارشیسم سوسیالیستی، بر فکر و عمل سنگربندی ضداجتماعی در کلانشهرهای ما، علیه پیشرفت و عدالت چیره شده است. تجربه موفق تولید طبقه جوانان بی هویت و بی آینده، در اروپای شرقی و آمریکای لاتین که فاقد ایمان دینی، اندیشه سیاسی، هویت، آینده و درآمد ماهیانه ثابت باشند؛ نوعی از سبک زندگی را ترویج می دهد که در فرهنگ و جامعه ما به بی بندوباری و فحشاء منجر می گردد.


 شرایط اخیر، نشان دهنده آن است که آنارشیسم سوسیالیستی مذکور، با مهندسی اجتماعی گروهک چند ده نفره ای از ملی - مذهبی ها، حامی جدی ائتلاف گسترده ای از اصلاح طلبان، اعتدال خواهان و انشعابیون اصولگرا، بر سر کسب و تفسیم قدرت سیاسی ست. حال آنکه فرق و نحل تازه تاسیس اصولگرایی، سازهایی ناکوک و ناهماهنگی را با مرکزیت سنتی اصولگرایان می نوازند. نتیجه نهائی این شرایط، کسب قصر، با شعار رفع حصر بوده است. ترویج خوی کاخ نشینی دولتی، با سوءاستفاده از نام کسانی که زمانی، چپ گرائی شان در ساده زیستی خلاصه می شد. ظهور اقلیت سیاسی که شیفتگان ثروت و تشنگان قدرت هستند. گسترش جنبش فواحش، ضامن بقای خوی کاخ نشینی چنین جریان سیاسی ناپسندی ست.

 انقلاب فرهنگی دوم، موتور محرکه برهم زدن چنین ساختار و عملکرد نامطلوبی ست. انقلاب فرهنگی دوم، مبتنی بر سه اصل جنبش نرم افزاری و اقتصاد دانش بنیان و بصیرت افزائی جوانان است. از خلال بصیرت افزائی مطروح است که می توان از سپر روشن اندیشی دینی، علیه شبیخون فرهنگی روشنفکران چپ ملی - مذهبی استفاده موثر نمود. نحول بنیادین در سپهر فرهنگی جامعه از تئاتر، سینما و مطبوعات تا آموزش و معماری شهری کشور در آستانه چهل سالگی حکومت اسلامی، به بازتولید ایدئولوژی معطوف به هنر و سبک زندگی نیازمند است.

پیام های چهار رای اعتماد عجیب

نخست اینکه اگر اسحق جانگیری به تصادف سه نفر را از خیابان های تهران پیدا می کرد و همراه محمد شریعت به مجلس معرفی می شدند باز هم مجلس دهم به همه آنها رای اعتماد می داد. دیگر اینکه محمد شریعت با چهار رای کمتر از دژپسند تابلوی وزارتخانه اش را تغییر خواهد داد که بزرگترین سوال رخداد عجیب دیروز همین میزان رای اعتماد به محمد شریعت بود. در پایان تفاوت ۵۰ رای کمتر به فردی بنام اسلامی با دیگر افراد پیشنهادی بود که نشان از وزن اصلاحات در مجلس دهم دارد. زیرا فقط اصلاح طلبان با این فرد اعلام مخالفت کرده بودند.


نتیجه گیری:

۱۵۰ نماینده مجلس همراه با علی لاریجانی رای می دهند.

۵۰ نماینده مجلس اصلاح طلب هستند.

۹۰ نماینده مجلس با عارف و لاریجانی هم داستان نیستند.

با سابقه مدیریتی ضعیف محمد شریعت به زودی صندوق های دولتی بسوی ورشکستگی خواهند رفت و سیستم تامین اجتماعی برای همیشه ملغی خواهد شد.

با سوء عملکرد گسترده و معرفی هر کسی به عنوان وزیر شباهت حسن روحانی و دولت او با محمود احمدی نژاد و دولت او هر روزه بیشتر شده و خواهد شد.

سرانجام اینکه ژنرال های اصلاحات همنشین گروهبان ها شدند.

افول سرمایه اجتماعی: علت اقتصاد ضعیف

Related image

 اقتصاد و فرهنگ، از طریق سبک زندگی و سیاست و فرهنگ، از طریق ایدئولوژی بهم مرتبط هستند. در هزاره سوم م. آموزش، ابزار قدرتمند تغییر سبک زندگی و ترویج ایدئولوژی ها ست. ایدئولوژی مناسب، سبک زندگی مطلوب منطبق بر آن و آموزش موثر آنها، باعث تربیت انسان هایی می گردد که در مباحث علوم انسانی، از آنها به سرمایه اجتماعی یاد می شود. مهندسی فرهنگی که به درستی، قلب تپنده تفکر جنبش نرم افزاری در برابر شبیخون فرهنگی ست؛ بر چنین اندیشه هائی استوار است.

 کشور ما به دارا بودن سرمایه های سرشار محیطی شناخته می شود. افول فزاینده و روزافزون سرمایه های اجتماعی، به دلیل ضعف کیفی سیستم آموزشی، به افت اقتصادی کشور ما منجر شده است. مهاجرت افسارگسیخته منابع انسانی صاحب انواع سرمایه محیطی و انسانی از کشور و سرعت بالای گردش پول منجر به کاهش ارزش پولی و افزایش تقاضا در برابر میزان تولید ملی شده است.

 تغییرهای مکرر و بی هدف نظام آموزشی کشور و عدم تطابق شیوه سنجش آموزشی فراگیران با اهداف ایدئولوژیک و اندیشه های مرتبط با سبک زندگی موردنظر در کشور، باعث حذف مواد آموزشی مهمی همچون سلامت و بهداشت و سواد رسانه ای از کنکور سراسری و امتحانات نهائی و حتی، برگزاری نمایشی آزمون پایانی آنها و عدم برگزاری کلاس درسی آنها در بسیاری از مدارس شده است و هدف گذاری غلط مدیران ضعیف آموزشی بر مواد آموزشی ناکارآمدی چون زیست شناسی و ریاضیات گسسته جایگزین آرمان های عالیه مذکور در فوق، در کشور شده است. این سوءسیاست گذاری، متهم بزرگتری از سازمان سنجش آموزش کشور دارد. محمد بطحایی که سال ها، با سوءمدیریت خود در سمت های قبلی، در افول برنامه ریزی آموزشی و سنجش آموزش کشور اثر منفی گذاشته است. وی، با تلاش برای حذف سنجش، گزینش و آموزش استعدادهای درخشان به شیوه ای دیگر، در پی تیشه به ریشه زدن سرمایه اجتماعی در کشور داشت. سردرگمی جاری دانش آموزان نظام جدید اخیر در برابر فقدان هرگونه اطلاعاتی درباره مواد آموزشی در امتحانات نهائی و کنکور سراسری از دیگر شاهکارهای سوءمدیریت او در نظام ضعیف آموزشی کشور است. دست های پنهانی که استیضاح محمد شریعتمداری و محمد بطحائی را به عقب می اندازند؛ علت العلل وضعیت ضعیف اقتصادی کشور ما هستند. به امید عزل هرچه زودتر آنها.

فشار و فرهنگ

 روزهای خطیری را می گذرانیم که از برخی جنبه ها، پیچیده و پنهان هستند. ولی، جدی گرفته نمی شوند. در چنین روزهائی، نگاشتن از فرهنگ و بانوان فرهنگی، مانند نقاشی کردن همبازی کودکی من، در زیر بمباران بعثی ها می ماند. به دلایلی معتقدم که زمان آن فرارسیده است که برخی از خط قرمزها را پاک کنیم و مهر از دهان برداریم و بدون حب و بغض ایدئولوژیک به برخی پرونده های ممنوعه بپردازیم. چهره زشت کاسبکارانه ملی - مذهبی ها را در ماه های نخست پیروزی انقلاب اسلامی به تصویر کشیم یا واقعیات مک فارلین را یا حوادث خرداد سیزده سال پیش را که صفحه شطرنج جدیدی در سیاست داخلی ما گشود. اشاره دارم به: شکست شاه و شکست صدام و شکست دموکراسی طلبان داخل رژیم و ظهور جنبش های سبز و بنفش و قهوه ای بعد از آن. اما، بسیار مهمتر از حوادث روبنائی از این دست یا تحلیل شرایط اقتصادی جاری، مساله بنیادی، فرهنگ است.بهتر است که بدون هیچ پیش داوری، به روایت چهره های گمنام و اثرگذار فرهنگی ده های اخیر بپردازیم. کسانی چون: سیما کوبان، غزاله علیزاده و شهرنوش پارسی پور. بازخوانی چراغ ها و خانه ادریسی ها و زنان بدون مردان، برای نسل جوانی که از ادراک پشت پرده حوادث سیاسی روزگار خویش درمانده اند و سوادی اقتصادی در حد دولت ناکارآمد فعلی دارند؛ از نان شب، واجب تر است. باید، ریشه ها را شناخت و به عمق رفت. هرچه به خودکشی غزاله علیزاده می اندیشم یا در نقاشی های سیما کوبان، غرق می شوم به این نتیجه می رسم که مرگ فروغ فرخزاد یا آهنگ ربنای محمدرضا شجریان را چگونه مانند هوا و هوس برخواسته، در برابر سرای آراسته حقیقت، برای عوام کم سواد، پیراستند تا چنین روزی، عوام را به دام اصلاحات بیافکنند، با دلار ده هزار تومانی و  کافه های پرمساله فرهنگی در کلانشهرها.

فریب اصلاح طلبان را نخوریم


 بنده، از این خجل هستم که قلم ناتوانم را به نام ننگین اغتشاشگران و رهبران آنها می آلایم . جنبش سراسر سیاه موسوم به سبز، ائتلافی ازدنبالچه های اپوزیسیون ورشکسته خارجه نشین و بخشی از اصلاح طلبان بود. اصلاح طلبان، از دو دسته متفاوت تشکیل می شوند : ائتلاف باصطلاح ملی  باصلاح مذهبی ها  و دوم خردادی ها . رهبری اصلاح طلبان ایران را محمد خاتمی ( عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز ) برعهده دارد که عقاید لیبرالی دارد. لیبرالیسم، خط مشترک گروهک های داخلی و اصلاح طلبان حامی دولت فعلی ست. دولتی که در هفته های آینده با بی مهری کدخدایش مواجه می گردد و وارد دوره تاریخی بی برجامی خواهد شد.

 برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام، به فرجامی نافرجام نزدیک می گردد. حال آنکه رییس جمهور فعلی ایران، همه چیز را حتی، آب خوردن را به فرجام آن، پیوند زده بود. شرایط پیشرو، نشان دهنده آن است که سه طیف اصلاح طلب، اعتدال گرا و انشعابی اصولگرا، در کنار هم ایستاده اند و فرق و نحل اصولگرایی، سازهایی ناکوک و ناهماهنگ را کوک می کنند. دانسته یا ندانسته، این جماعات سیاسی می کوشند تا با قاجاریزه کردن فضای سیاسی و مدیریت کشور به مهره های خودفروخته انگلیسی، فرصت کودتای انگلیسی دیگری دهند. شبه کودتایی که آشکارا، سید ضیاء و رضا پالانی آن، افرادی مانند محمد خاتمی و میرحسین موسوی هستند. در شرایط کنونی، طرح مباحثی چون شفای یکباره شهردار فعلی تهران و رفع حصر، با جهت لاپوشانی شکست برجام و تمهید بازگشت به دوران سیاه اصلاحات بیان می شود. هدف بنیادی رسانه های لیبرالی تهران و لندن در غبارآلوده سازی فضای سیاسی کشور و حذف تشکیلات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهت بازگشت کامل به قدرت سیاسی ست. فریب اصلاح طلبان را نخوریم. بیش و پیش از هر چیز، دولت به پاسخگویی در برابر شکست برجام باید بپردازد.

جنبش فواحش

Related image

 قرن نوزدهم میلادی را قرن ثروت ملل نامیده اند. بریتانیای ملکه ویکتوریا، با چپاول منابع اقتصادی سرزمین های حاصلخیز آمریکا، هند و آفریقا، فاتح اصلی قرن نوزدهم بود. قرن بیستم میلادی، با ظهور ایدئولوژی های مارکسیسم و نازیسم در برابر کاپیتالیسم و ژودائیسم، عرصه تاخت و تازهای بیشتر جمع آورندگان ثروت ملل در قرن پیش از آن بود. بریتانیا، فرانسه، روسیه، آلمان، ژاپن، چین و آمریکای نوظهور، شکاف شمال و جنوب و غنی و فقیر را به فاصله بین ملل جهان، تبدیل کردند. ملل صادر کننده ایدئولوژی ها و ملل مصرف کننده آنها. سرانجام، آمریکائی ها بودند که با تکیه بر سرمایه داری آزاد، کاپیتالیسم و حمایت ژودائیسم بین الملل را جذب کردند و جهان امروزی را به چهار بخش پیشرفته، درحال توسعه سریع، در حال توسعه کند و عقب مانده، تقسیم کردند. چنین، مساله اصلی قرن بیستم و یکم میلادی، توسعه است. مساله، این است؛ توسعه یا توسعه. گزینه دیگری نیست.

 اگر نظام توزیع ثروت در قرن نوزدهم میلادی، سپهر اقتصادی را بر فرهنگ ملل، چیره کرد و پدیده سبک زندگی را به بشر قرن بیست و یکم میلادی، تحمیل کرده است. ایدئولوژی، سبب چیرگی سپهر فرهنگ بر سیاست در قرن بیستم میلادی شد و فراتر از پدیده سبک زندگی، نظام بین الملل را زیر سایه ژودائیسم جهانی، استوار کرد. چه اینکه پیش از آن، تنها مفهوم بین المللی تاریخ بشر، ثروت یهود بود و با تضاعفی هولناک، هست. قرن بیست و یکم، چیرگی سپهر سیاست ملی بر اقتصاد ملی ست؛ عرصه ای که توسعه را تنها گزینه پیشروی ملت های جنوب، برای بقاء، قرار داده است.

 اگر چرخدنده های ماشین اقتصاد و فرهنگ را نظام توزیع ثروت، از طریق سبک زندگی، هماهنگ می کند. چرخدنده های ماشین سیاست و فرهنگ را ایدئولوژی می چرخاند. موتور محرک میان چرخدنده های ماشین اقتصاد و سیاست، توسعه است. بحث توسعه، بحثی مفصل و مطول است.

 فقدان ایدئولوژی مقبول و احزاب کارآمد ناشی از آن، پس از تعطیلی حزب توده، جبهه ملی ایران، حزب جمهوری اسلامی، سازمان تروریستی مجاهدین خلق و گروهک انجمن ضاله حجتیه، به کریستالیزه نشدن مردم در قدرت سیاسی و عدم مرجع تولید مدل های توسعه در ایران پس از جنگ با عراق، انجامید. در غیبت، ایدئولوژی و مدل های توسعه ملی منبعث از آن، مساله نظام توزیع ثروت، رژیم تهران را به بن بست آشفتگی در روابط درآمد و هزینه خانوار و سرانجام، پدیده فساد اقتصادی در سطح دولت و فساد اخلاقی در سطح ملت، می کشاند. ظهور طبقه شبه فواحش شهری و حمایت آنها، از بخش فاسد اقتصادی دولت ها را رقم خواهد زد. چنین جامعه ای، فاقد ایدئولوژی مقبول، احزاب گسترده و توانمند در تولید پلاتفرم های پیشنهادی برای توسعه ملی، آشفتگی در طبقات اجتماعی و نحوه توزیع نظام مند ثروت در آنها، فقدان عزم جدی حذف بخش فاسد اقتصادی دولت و ظهور جنبش فواحش که سبک زندگی ویژه حامی شرایط موجود را تقویت می کند؛ از فروپاشی سریع جامعه ای خبر می دهد که در غیاب ایدئولوژی و احزاب، فقدان نظام عادلانه توزیع ثروت و دولت پاک دست، سبک زندگی ویژه ای را در میان برخی جوانان، هدایت می کند که نگارنده با آشنایی با ژودائیسم حامی جنبش ضد ملی دوره ملی شدن صنعت نفت، آن را جنبش فواحش می نامد. گذر از تجربه موفق صهیونیزم جهانی در سرکوب نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران و تجربه موفق تر تولید طبقه جوانان بی هویت و بی آینده در اروپای شرقی و آمریکای لاتین، تجربه بازتولید طبقه متوسط نوین و جوان فاقد ایمان دینی، اندیشه سیاسی - مکتبی، فاقد هویت، آینده و درآمد ماهیانه ثابت که سبک زندگی را ترویج می دهد که در فرهنگ بومی ما، فحشاء نام دارد.

Related image

 جنبش فواحش، حامی اصلی فساد اجتماعی و دشمن اصلی توسعه ملی ست. مبارزه با چنین پدیده شومی، از طریق نهادهای ایدئولوژیک، مانند دین و ساختارهای عادلانه و منظم توزیع ثروت، موجد سبک زندگی بومی ست. دین، گمشده اصلی این موتور پیچیده اجتماعی ست که در تقویت آن، شرایط اجتماعی، به بهبود می انجامد. جنبش فواحش، به ظهور طبقه اجتماعی متزلزل علاقمند به بندبازی در طبقات مختلف اقتصادی می انجامد. همانند فاحشه ای که شبی را در میان اعیان و شب دیگر را در میان فقراء بگذراند. از اینرو ست که نظام عادلانه و منظم توزیع ثروت، دشمن اصلی زندگی چنین جوانان بی هویتی ست. بررسی جامعه شناسانه ملل اروپای شرقی و آمریکای لاتین، بی نظمی در درآمدهای ماهیانه و روابط جنسی نامنظم چنین طبقه ای را آشکار می سازد. حامی اصلی این جریان اجتماعی، ژودائیسم است. موتور محرکه ژودائیسم، در جوامع مختلف، سکس و خشونت است. پدیده هایی که توسط سلبریتی های سینمائی و هنری در اختیار صهیونیزم جهانی و شبکه ایلومناتی بریتانیا قرار دارند.


 پی نوشت: پس از پایان مناظره های تلویزیونی و پیش از کناره گیری محمدباقر قالیباف، نظرسنجی ها از پیشتازی حسن روحانی، با 28 درصد آراء و رقابت ابراهیم رئیسی، با 11 درصد آراء با محمدباقر قالیباف، با 9 درصد آراء، حکایت دارد. اسحاق جهانگیری و مصطفی میرسلیم، با 1 درصد آراء و مصطفی هاشمی طباء با 0.03 درصد آراء، در پائین جدول نظرسنجی ها هستند. حدود نیمی از مردم، آرای خاکستری، باطله و عدم مشارکت در انتخابات را بیان می کنند.